مصاحبه اختصاصی نوید شاهد با جانباز هنرمند "داوود عامری" | عهدی که شکسته نشد!
چهارشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۲۰
جانباز 70 درصد "داوود عامری" در گفتگو با نوید شاهد گلستان عنوان کرد: « من در ابتدای جنگ با خدای خود عهد کردم تا پایان جنگ در صحنه های نبرد حضور داشته باشم. این عهد حتی زمانی که بر اثر اصابت ترکش یکی از پاهایم را از دست دادم شکسته نشد.» در ادامه متن کامل این مصاحبه را می خوانید.
نوید شاهدگلستان: تاریخ زندگی بشر فرایندی از بودن تا شدن است. در این مسیر آرزوهای فراوان و حرکتهای بیشماری از مردان و زنانی رقم میخورد که خود را با تمام وجود در معرکه آزمایش بودن و شدن قرار میدهند. جنگ یکی از میدانهای آزمایش است. آزمایشی که جدا از اثرات مخربش، زیباییهای فراوان در خود دارد.
در جنگ، قهرمانان و شجاعان سر برمیآورند و خود را وقف حیات جامعه میکنند. یکی از این بزرگمردان جانباز "داوود عامری" است که ماحصل این گفتگو را در نوید شاهد میخوانید.
نوید شاهد گلستان: برای آغاز صحبت لطفاً خودتان را معرفی نمایید.
عامری: اینجانب داوود عامری، دومین فرزند ابراهیم عامری و صدیقه نیکدل، در تاریخ سیام خرداد 1342 در خانوادهای مذهبی در شهر گرگان به دنیا آمدم.
بعد از گذراندن دوران طفولیت، در سال 1349 برای تحصیل در مقطع ابتدایی وارد دبستان 15 بهمن، که در محله شاهزاده قاسم شهر گرگان واقعشده بود شدم. پس از طی تمامی پایههای ابتدایی با موفقیت برای تحصیل در مقطع راهنمایی در سال 1355 به مدرسه راهنمایی رازی رفتم . دیپلم خود را در رشته تحصیلی اقتصاد در دبیرستان طالقانی گرفتم.
نوید شاهد گلستان: از چه زمانی وارد جریان انقلاب شدید؟
عامری: از سال اول دبیرستان مستقیماً درگیر مسایل انقلاب شدم. البته باید بگویم پدر و برادر بزرگترم از افراد فعال در تکثیر و توزیع اعلامیههای قبل از انقلاب بودند. من نیز با آنها همکاری میکردم.
نوید شاهد گلستان: الگوی شما چه کسی بود؟
عامری: الگوی ما آقای تمسکنی بود او در پایه چهارم درس میخواند. یک روز سر کلاس درس، عکس شاه را که بالای تختهسیاه به دیوار نصب بود کند و به زمین کوبید. در ادامه رفتار او بقیه عکسهای شاه از کل کلاسها و راهروها به زمین انداخته شد و این کار باعث تعطیلی دبیرستان شد.
نوید شاهد گلستان: از فعالیتهای سیاسی خود قبل از انقلاب برایمان بگویید.
عامری: در این دوران در دونقطه، اعلامیههای انقلاب را پخش میکردیم، یکی دانشگاه منابع طبیعی و مکان دیگر مسجد جامع گلشن گرگان بود که بعد از سخنرانی یکی از روحانیون این کار را انجام میدادیم.
در زمان انقلاب با برادر بزرگترم، دایی و دیگر دوستان به جنگل رنگ در قسمت جنوب غربی گرگان میرفتیم، در آنجا با ساخت و پرتاب کوکتل مولوتف، سهراهی انفجاری و ... آشنا شدم.
نوید شاهد گلستان: چه زمانی در جبهههای جنگ حضور پیدا کردید؟
عامری: حضور من در جبهه، از بهار سال 1362 شروع شد و تا پایان جنگ ادامه داشت. البته در سال 1363-1362 یک رفت و برگشتی اتفاق افتاد، اما بعداز آن عهد کردم تا پایان جنگ به خانه برنگردم، به پیمانم عمل کردم و دیگر برنگشتم. حتی بعد از مجروح شدنم و ترخیص شدن از بیمارستان مجدداً در دفاع حضور یافتم و تا آخرین لحظه ماندم.
نوید شاهد گلستان: در چه عملیاتی و چگونه به درجه رفیع جانبازی نایل شدید؟
عامری: در تاریخ چهاردهم بهمن 1365به همراه 4 تن از همرزمانم در ادامه عملیات کربلای 5 با انفجار دو گلوله توپ، یکی در بالای سر و دیگری در کنار ما، ترکشهای توپ از دو ناحیه به بدنم اصابت کرد که در همانجا پای راستم ازحوالی زانو قطع، شکمم پاره، دست راست و پای چپ هم مجروح شد. درمجموع 14 ترکش به بدنم اصابت کرد.
سه تن از دوستانم درآنواحد شهید شدند و در فاصله یکتا دومتری کنارم افتادند. به نفر پنجم که دوست، هممحلی و همسایه قدیمی من بود سه ترکش به ناحیههای پاشنه پای چپ، پنجه و بازوی دست چپ اصابت کرد و روی زمین افتاد.
به علت پارگی شریان فمورال ران راست خون زیادی از آن خارج میشد و در آن لحظات تلاش کردم با دست چپم که سالم بود، جلوی خونریزی را بگیرم، خون از لای انگشتانم با فشار خارج میشد تا اینکه بهمرورزمان قدرت آن کم شد. به همان اندازهای که از فشارخون کاسته میشد من نیز از هوش میرفتم و پس از یک دقیقه بهطور کامل بیهوش شدم.
نوید شاهد گلستان: در لحظههای قبل از بیهوشی به چه چیز فکر میکردید؟
عامری: به تنها چیزی که آن لحظه فکر میکردم این بود که اگر زنده بمانم. دیگر بدون پا نمیتوانم به کوه بروم. میدانستم کمتر از یک دقیقه دیگر شهید میشوم. عرق سردی بر پیشانی من نشست. خوشحال بودم از اینکه وقت این رادارم که شهادتین خود را بگویم.
نوید شاهد گلستان: اگر سخنی با خوانندگان نوید شاهد دارید بیان کنید.
عامری: من از زندگیام کاملاً راضی هستم و خدا را شاکرم امیدوارم خداوند این هدیه را از من قبول کند. از همه مردم میخواهم در همه حال پشتیبان رهبر باشند دشمن در کمین نشسته است. مبادا غفلت کنیم که راه جبرانی نیست.
نظر شما